جواب سوالات باشگاه آگاه

جواب سوالات باشگاه آگاه

جواب سوالات باشگاه آگاه
جواب سوالات باشگاه آگاه

جواب سوالات باشگاه آگاه

جواب سوالات باشگاه آگاه

بهره‌گیری از فضای مجازی در تبلیغ دین(2)

بهره‌گیری از فضای مجازی در تبلیغ دین(2)


تاریخ پخش: 09/02/94
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
در این جلسه ان‌شاءالله می‌خواهیم یک مقداری از فضای مجازی صحبت کنیم. اگر اشتباه نکنم، حالا چون می‌خواهم نسبتش را به مقام معظم رهبری بدهم، یک وقت ممکن است اشتباه کنم. نه ظاهراً درست می‌گویم. به نظرم می‌آید که از آقا شنیدم، در تلویزیون هم پخش شد که اگر من مشکلات رهبری را نداشتم، درست است؟ خودم مسؤول فضای مجازی می‌شدم.
ببینید ما پنج رقم آدم داریم. هر گروهی یک طور است. بعضی آدم‌ها مثل توت هستند. درخت توت را به محض اینکه تکان بدهی، توت‌هایش می‌ریزد. مثل بچه‌های حزب اللهی! می‌گویی: «قد قامت الصلاة» جمعه می‌آید، جماعت می‌رود، نماز عید می‌رود، جبهه می‌رود. در هر کاری این بچه‌های حزب اللهی و بسیجی آماده هستند. ولی همه‌ی مردم توت نیستند. بعضی مردم مثل بسیجی‌ها، مثل توت شیرین هستند. نازک و ظریف و با یک حرکت آماده باش هستند. بعضی مردم مثل انار هستند. انار با تکان نمی‌ریزد. باید دانه دانه رفت و آن‌ها را چید. بعضی مردم نه توت و نه انار نیستند. مثل گل هستند. می‌روی بچینی تیغ هم دارند. اصلاً می‌روی که با آن برخورد کنی، گارد می‌گیرد. بعضی مردم مثل نارگیل هستند. آن بالاست. دستت به آن نمی‌رسد. رفتی بالا کندی، دورش تار است. تارش را پس زدی، پوستش سفت است. این پیر در می‌آورد تا تسلیم شود. ولی اگر حوصله کنی، قلب سفیدی دارد، مواد قندی دارد. گردو کوچک است. پشت برگ‌ها مخفی می‌شود. چوب در کله‌اش هم می‌زنی، پایین نمی‌آید. پس پنج رقم آدم داریم، توتی، اناری، گلی، نارگیلی، گردویی. من که در مسجد می‌روم، یا من که سر کلاس، در دبیرستان، در دانشگاه، در آموزش و پرورش، همان‌هایی که آمدند و نشستند همان توتی‌ها هستند.
1- ویژگی‌ها و امتیازات فضای مجازی
اما این فضای مجازی یک خصوصیاتی دارد. اول اینکه امتیازاتی دارد. یک: فضای مجازی در دسترس است. در خانه‌ات نشستی... شب جمعه است خدا اموات را بیامرزد، مادرم به پدرم گفت: یک تلفن بخر. گفت: من تلفن بخرم که تو حرف بزنی؟ یعنی چه؟‌ یعنی خانه‌ام را به همه‌ی خانه‌ها سوراخ کنم؟ من اجازه نمی‌دهم خانه‌ام به همه‌ی خانه‌ها راه پیدا کند. این‌ پدر و مادر ما مردند. کاش بودند و می‌دیدند که نه فقط خانه به خانه‌ها سوارخ شده است، همه‌ی دنیا به هم سوراخ شده است. یعنی شما از اینجا با یک تماس کانادا را می‌گیری، آمریکا را می‌گیری، چنین و چنان می‌کنی. اصلاً دنیا به هم سوراخ شده است. فضای مجازی در دسترس است. کم‌هزینه است. سریع است. فرامرزی است. فرادینی است. تنوع دارد. هم عکس، هم فیلم، هم صوت، هم متن، به روز است، جذاب است، دوطرفه است، همزمان است، خوب یک شرایطی پیش آمده است، ما باید از این شرایط استفاده کنیم.

یک خاطره‌ی قرآنی بگویم. معلم قرآن هستم. اصحاب کهف که فیلمش را هم تلویزیون نشان داد، مردم گفتند که ما به احترام اصحاب کهف، یک ساختمان بسازیم. یادبود یک پایه‌ای، ستونی، مثل میدان آزادی تهران. در یکی از این فلکه‌ها یک چیزی را مثلاً برپا بکنیم. یادبود! یک مشت که عاقل‌‌تر بودند، قرآن می‌گوید آخر تو که آجر و سیمان و وقت خرج می‌کنی، آخر چرا یادبود؟ اگر می‌خواهی بنیانی بر مزار این‌ها بسازی، «لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِم مَّسْجِدًا» (کهف/21) یک مسجد بسازید. همین میدان آزادی در تهران، یک ساختمانی وسطش هست. هر کس دیده‌است، در تلویزیون هم هر شب نشان می‌دهد. ما می‌توانستیم... آن را آدم‌های قبل از انقلاب ساختند. آن آقایانی که ساختند، اگر آدم‌های مکتبی بودند، می‌گفتند: همین ساختمان را تبدیل به یک مسجد کنیم. در مسجد هم می‌شود خوابید، هم می‌شود جلسه گرفت، هم قرارداد بست. می‌شد این ساختمان یک مسجد باشد، وسط میدان آزادی! «لَنَتَّخِذَنَّ» ما اگر بناست بسازیم. «فَقَالُوا ابْنُوا عَلَیْهِم بُنْیَانًا» (کهف/21) گفتند یک ساختمان بر مزار اصحاب کهف بسازیم، ولی عده‌ای گفتند: نه! «لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِم مَّسْجِدًا» اگر بناست آجری صرف شود، مسجد باشد. شما که یک گوشواره می‌خری، بگو اگر نمازت را درست خواندی، گوشواره می‌خرم. یعنی کارهایمان هدفمند باشد. 


برای دیدن ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید

بهره‌گیری از فضای مجازی در تبلیغ دین(1) 26/01/95

بهره‌گیری از فضای مجازی در تبلیغ دین(1)
تاریخ پخش: 26/01/95
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
امروز این فضای مجازی، شبکه‌ها، ماهواره‌ها، سایت‌ها، اینترنت، یک راه جدیدی است که... با علم هم که نمی‌شود مخالفت کرد. تکنولوژی است. امام وقتی از پاریس به بهشت زهرا آمدند. فرمود که ما با سینما مخالف نیستیم، با فیلم بد مخالف هستیم. سینما یک تکنولوژی است و نمی‌شود با آ‌ن مخالفت کرد. مثل اینکه آدم با تلفن، با موبایل، با برق، با هواپیما، مخالفت کند. مگر می‌شود مخالفت کرد؟‌ این رشد انسان است. منتها باید سعی کنیم که این فضای مجازی را هم تعریف کنیم، یک خورده بهتر بشناسیم. خواص که می‌دانند. دانشجوها و اساتید و صدا و سیما و جمع زیادی می‌دانند. یک مقدار توضیح بدهیم که مسؤولیتمان در این فضا چیست؟‌ بالاخره مشتری خودش را دارد. ما همین درسهایی از قرآن که شب‌های جمعه پخش می‌شود، با استفاده از فضای مجازی ده‌ها هزار نفر مخاطب داریم که این‌ها از طریق اینترنت به ما متصل می‌شوند.
1- دعوت جوانان به دین از طریق فضای مجازی
قرآن یک آیه دارد که می‌گوید: اگر یوسف را می‌خواهید از یک در وارد نشوید. «لَا تَدْخُلُوا مِن بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُّتَفَرِّقَةٍ» (یوسف/67) حضرت یعقوب به بچه‌هایش گفت اگر در شهر می‌روید، از یک در وارد نشوید. یعنی برای پیدا کردن یک یوسف می‌گوید از چند در وارد شوید. حالا ما اگر یوسف‌های خیابان و بازار را خواسته باشیم، تمام جوان‌های ما یوسف ما هستند. ما اگر خواسته باشیم این‌ها را داشته باشیم، نمی‌شود از یک راه وارد شد. از تمام امکانات باید ما استفاده کنیم.
قرآن به رزمنده‌ها می‌گوید که «وَأَعِدُّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ» (انفال/60) در مقابل دشمن هر چه می‌توانید آماده باش باشید. خوب الان اگر دشمن از فضای مجازی استفاده می‌کند، ما هم باید از فضای مجازی استفاده کنیم. یک دیوار در خیابان است اگر هر کسی می‌تواند بیاید و اعلامیه‌اش را بچسباند. خوب اگر امت حزب الله، اساتید دانشگاه، علماء، تمام شبهات را می‌توانند جواب دهند. کسی حق ندارد بگوید که نه من فقط می‌روم منبر و چهار نفر مذهبی که مسجد می‌آیند، من برای آن‌ها حرف می‌زنم. نمی‌شود این حرف را زد. جوان‌ها از راه‌های دیگر تغذیه می‌شوند. بر هر عالمی، بر هر دانشمندی لازم است، البته کارهایی هم شده است. بخشی از این کارها هم شده است. هم دولت می‌کند، هم حوزه دارد، هم دانشگاه دارد. شبهاتی را جواب می‌دهند، ولی این کار باید به صورت جدی دنبال شود. کشوری که این همه اسلام شناس در آن است، دیگر نباید یک کسی از آن طرف آب برای ما شبهه پراکنی کند، و بچه‌مان را در آستین ما گول بزند. مگر ما مرده‌ایم که نتوانیم جواب بدهیم. چه شبهه‌ای است که نمی‌شود جواب داد؟‌
بیش از هزار سال پیش، یک کسی آمد نزد سید مرتضی علم الهدی از شاگردان شیخ مفید بود، بیش از هزار سال پیش! گفت: آقا یک انسان را کسی بکشد، دیه‌اش چقدر است؟‌ هزار مثقال طلا! عضوهایی که دو تایی هستند، هزار مثقال طلا، یکی از آن‌ها پانصدهزار مثقال طلا! مثلاً دو چشم هزار مثقال، یک چشم پانصد مثقال طلا! دو تا گوش هزار، یک گوش پانصد! گفت: آقا یک دست را اگر کسی قطع کند، جریمه‌اش چقدر است؟ یک دست چقدر شد؟ ‌پانصد مثقال طلا! همین دستی که قیمتش این است که اگر قطع شود، پانصد مثقال طلا باید به عنوان خون‌بها دیه داد، جریمه داد، پانصد مثقال طلا! هر مثقال طلا الان چند است، نمی‌دانم. اگر حالا چهارصد هزار تومان باشد، پانصد تا چهارصد هزار تومان! نمی‌دانم چقدر می‌شود. آن وقت حالا همین دست، اگر یک چهارم یک مثقال دزدی کند، دست را قطع می‌کنند. به سید مرتضی گفت این چه دینی است؟‌ که خود دست، پانصد مثقال طلا می‌ارزد،‌ ولی به خاطر اینکه یک ربع سکه مثلاً دزدیده است، چهار انگشتش را قطع می‌کنند. یعنی اسلام چرا اجازه می‌دهد، که یک چیزی که قیمتش پانصد مثقال طلا است، به خاطر یک چهارم، بیست و پنج درصد مثقال، یک چهارم یک مثقال... جوابش چیست؟ سید مرتضی گفت که آن وقتی دست قیمت دارد که امین است. وقتی دست دزد شد، خیانت نرخ را پایین می‌آورد. امانت نرخ را بالا می‌برد. این جوابش است. تمام شد و رفت.
یا مثلاً می‌گوید که چه کسی است که در عمرش دزدی نکرده است. بالاخره بچه، جوانی، شوخی، جدی، یک چیزی کش رفت است، حالا از یک پاشنه‌کش و انگشتر گرفته تا سکه و نیم سکه و فرش بلند کرده است. چرا مثلاً چهار انگشتش را قطع می‌کنید، و تا آخر عمر این پهلوی زن و بچه و فامیلش بی‌آبرو می‌شود؟ چرا اسلام اجازه می‌دهد یک کسی از حیثیت بیافتد، به خاطر مثلاً یک قالیچه؟ خوب این را جوان فکر می‌کند و می‌بیند، راست می‌گوید. بله اسلام قوانین تلخ و خشنی دارد. قوانین اسلام با رأفت و مدنیت و حقوق بشر، نمی‌سازد. شد؟‌ خیلی جوابش آسان است. اسلام نگفته است که هر کس دزدی کرد دستش را قطع کنید. بیست و شش شرط دارد. در دو میلیون دزد شاید یک نفرش هم دستش قطع نشود. بله دزد هست. می‌گیرند، زندان می‌اندازند. اگر کارمند اداره هست، اخراجش می‌کنند. همه‌ی قوانین و توبیخات سر جایش است، اما دستش را قطع نمی‌کنند. برای دست قطع کردن ما بیست و شش شرط می‌خواهیم. این را باید جواب داد. خیلی از شبهات را به راحتی می‌شود جواب داد. 
برای دیدن ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید

ارزش دانش و آداب دانش‌اندوزی(2)

ارزش دانش و آداب دانش‌اندوزی(2)
تاریخ پخش: 27/12/94
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
خوب آخرین شب جمعه‌ی سال 94 عزیزان پای تلویزیون هستند. پیشاپیش عید نوروز را به شما تبریک می‌گویم. بحث ما در آستانه‌ی تعطیلات عید، جلسه‌ی قبل راجع به معلم و شاگرد و تعطیلات و استفاده از وقت و این‌ها بود،‌ امروز هم دنبال آن‌ها را می‌گیریم. ده‌ها تذکر نوشته‌ام. دو موردش را در جلسه قبل گفتم. یک حدیث داریم که هم استاد باید اهل باشد، هر استادی نه!‌ هر شاگردی هم نه! یعنی گزینش باید باشد. روایت می‌گوید: «اقْتَبِسُوهُ مِنْ أَهْلِه» اگر درسی را یاد می‌گیرید، از استادی که لایق است یاد بگیرید. «وَ بَذْلَهُ لِأَهْلِه‏» (مجموعة ورام، جلد2، ص176) استاد هم اگر حرف می‌زند، حرفش را برای شاگردی بزند که این شاگرد ظرفیت و لیاقت داشته باشد. راجع به این صحبت کردیم که در آموزش خجالت ممنوع است. گفتیم علمی ارزش دارد که به دیگران بگوییم. علمی که فقط پژوهش و تحقیق و بایگانی باشد که یک مدرکی بگیریم، ارزش ندارد. در اسلام فارغ التحصیل نداریم. هر ظرفی پر می‌شود ولی هیچ وقت ظرف علم پر نمی‌شود. این‌ها حرف‌های گذشته بود. اما جلسه‌ی امروز. با یک صلوات سراغ حرف نو می‌رویم. 
برای دیدن ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید

ارزش دانش و آداب دانش اندوزی (1)

توقعات بجا و نابجا(1)

ارزش دانش و آداب دانش اندوزی(1)

تاریخ پخش: 20/12/94
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بحث‌ها در آخر سال 94 بناست پخش شود. برای اهمیت تعلیم و تعلم، گرچه باید اول مهر بگوییم، ولی اول مهر هم گفته‌ایم، حالا هم می‌گویم. پنجاه نکته نوشته‌ام، که این‌ها را بگویم. تقاضایم این است که اگر مربی تربیتی، طلبه، معلم، استاد دانشگاه،‌ پای جلسه هستند. این‌هایی که به یک نحوی یا استاد و یا شاگرد هستند، حوزه‌های علمیه! این‌ها را باید بنر کنند. نه اینکه چون حرف من است. چون حرف خداست. و چون از روایات انتخاب شده است. آدم تذکر داشته باشد. درس را همه می‌خوانیم. الان دنیا در حال درس خواندن هستند. منتها مشکلات حل نمی‌شود، مشخص است که در این درس‌ها یک گیر و گوری است. به آن گیر و گورها امروز یک نگاهی کنیم.
1- معلّمی، کار خدا و پیامبران
در اهمیت درس اول اینکه کار خداست. گرچه امام فرمود:‌ معلمی شغل انبیاء ‌است. ولی کار خدا هم هست. چون « الرَّحْمَـٰنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ» (رحمان/1و2) کار پیغمبر هم هست. «وَیُعَلِّمُهُمُ» کار جبرئیل هم هست. «عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى» (نجم/5) معلمی کار باارزشی است.
وقتی مردم گفتند: طالوت به درد رهبری نمی‌خورد. چون مردم از پیغمبرشان یک فرمانده نظامی خواستند، که به رهبری او بجنگند. پیغمبر گفت: «إِنَّ اللَّـهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا» (بقره/247)‌ خداوند گفته است طالوت! گفتند:‌این جیبش خالی است. گفت: لازم نیست که پول داشته باشد. «وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ» یعنی ارزش این که طالوت به درد رهبری می‌خورد، سوادش است. تمام درجات به علم بستگی دارد. مجتهد ما باید اعلم باشد. یعنی باسوادترین باشد. قاضی باید مجتهد باشد. این ارزش علم است. تنها آیه‌ای که می‌گوید: برپا! راجع به عالم است. ما نشسته‌ایم، فقط یک جا دستور می‌دهد: ‌برپا! «انشُزُوا» (مجادله/11) یعنی برپا!  چه کسی آمده است؟‌ «یَرْفَعِ اللَّـهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ» (مجادله/11) «آمَنُوا» مؤمن اگر وارد شد، «أُوتُوا الْعِلْمَ» دانشمند اگر وارد شد، «انشُزُوا» یعنی برپا! خدا دستور داده است، ‌عالم که وارد شد، برخیزید!
خداوند با همه‌ی مردم حرف زده است، «یَا أَیُّهَا النَّاسُ» در قرآن زیاد است. اما بعضی جاها می‌گوید: «لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ» این تکه را برای باسوادها گفته است. یعنی ارزش علم است.
خداوند ما را که خلق کرد، درباره‌ی خلق ما به خودش «کَرِیم» گفته است. «مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ» (انفطار/6) اما درباره‌ی علم که سخن می‌گوید، می‌فرماید: «اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ» (علق/3) یعنی وجود انسان را با کرم خودش خلق کرد و آموزش انسان را با اکرمیت خودش خلق کرد. وجود ما با صفت کریم آفریده شد، ولی آموزش ما «اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ»
2- علم آموزی، بدون قید مکان و زمان و ایمان
«العُلَماءَ وَرَثَةُ الأنبِیاءِ» (بحارالانوار،ج1،ص164) شعار خوبی است. علم زمان ندارد. «ز گهواره تا گور دانش بجوی» علم مکان ندارد. «و لو بالثریا، و لو بالصین» نه زمان دارد، نه مکان دارد. شرط ندارد. علم پیدا کنید، ‌حتی از آدم بی‌دین! در جبهه‌هایی که مسلمانان اسیر می‌گرفتند،‌ پیغمبر فرمود: هر اسیری که ده مسلمان را باسواد کند،‌ آزادش می‌کنیم. یعنی حتی آموزش از آدم کافری که با جنگ من آمده است.
حالا یک مشت روایت است که این‌ها را از کتب مخلتف می‌خوانم. جلد اول و دوم بحار الانوار درباره‌ی علم است. من یک تورقی کردم، و کلماتی را از آن استخراج کردم.
مونسی در وحشت! اینکه گفتم بنر شود، اینها است. علم مونسی است در وحشت، رفیقی است در غربت، هم سخنی است در خلوت، حربه‌ای است برای دشمن، زینتی است برای دوست،‌ حیاتی است برای دل، نوری است برای چشم، درجه‌ای است برای قیامت، وسیله‌ای است برای عبادت و عمل! خیلی از گناهان ما به خاطر جهل است. «عَصَیتُکَ بجَهْلی» در مناجات آمده است. این کار را کردم،‌ نمی‌دانستم. الان هم در جامعه‌ی ما خیلی از گناهان به خاطر جهل اتفاق می‌افتد.
تحصیل علم در هر حال واجب است. «فریضه فی کل حال» (روضة الواعظین،ص10) آموزش علم حسنه است، یادگرفتنش عبادت است، مذاکره و گفتگو و مباحثه‌اش تسبیح است. عملش جهاد است. آموزش علم به دیگران صدقه است. کسی که آماده تحصیل می‌شود، ثوابش به اندازه کسی است که آماده جبهه می‌شود.
تا اینجا مربوط به کل علم بود. حالا علم طلبگی را بگویم. یکی دو نکته بگویم. علمی را که انسان به واسطه‌ی آن بتواند باطلی را رد کند و گمراهی را هدایت کند، پاداش چهل سال عبادت را دارد. ارزش علم طلبگی است. 
برای دیدن ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید

توقعات بجا و نابجا(2) تاریخ پخش: 13/12/94

توقعات بجا و نابجا(1)
توقعات بجا و نابجا(2)
تاریخ پخش: 13/12/94
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بحث توقع را داشتیم و در این جلسه می‌خواهیم درمان توقع را به همراه مطالب دیگری بگوییم.
درمان توقع چیست؟ قرآن می‌گوید: ای پیغمبر! چشمت را به زرق و برق دیگران نینداز. «وَلَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ» (طه/131) چشم‌هایت را! «وَلَا تَمُدَّنَّ» مد یعنی کشیده. یعنی طولانی نکن، یعنی به زرق و برق دنیا که رسیدی همینطور مات زده نشو. خیره نشو. «وَلَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَىٰ مَا مَتَّعْنَا» (طه/131) اگر ما افرادی را کامیاب کردیم، و یک چیزهایی به آن‌ها دادیم.
1- دوری از نظر به اموال دیگران
 تو همینطور نسبت به زرق و برق بهت زده نباش. «وَلَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ» آیه‌ی دیگر می‌فرماید: «وَلَا تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللَّـهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ» (نساء/32) اگر یک چیزی به یک کسی دادیم، به تو ندادیم، تو به آنچه خدا داده است، راضی باش. چون ما نمی‌دانیم، پشت این نعمت‌ها چیست؟‌ گاهی وقت‌ها یک ماشین با یک سرعتی می‌رود، یک ماشین ناراحت است که چرا ماشینش مثل آن ماشین نیست. بعد می‌بینی که... بگذار ببینیم که کدام یک به نتیجه می‌رسند؟ یک مثالی در ایران است که می‌گویند: جوجه‌ها را باید آخر پاییز شمرد. خیلی از این‌ها که رشد اقتصادی بالایی می‌کنند، بعد چنان سرنگون می‌شوند. رانندگی‌های کذایی چه تصادف‌هایی را ایجاد می‌کنند. خیلی چشم ندوزید. یک نفر خوشگل‌تر از شماست، نگو خوشا به حالت! ممکن است آن فرد خوشگل مشکلاتی در زندگی‌اش داشته باشد، که آن آدم زشت نداشته باشد. به کسی خوشا به حالت نگویید. هر چه خدا به شما داده است...
منتها کوتاهی هم نکن،‌ بگویی پس من دنبال کار نمی‌روم، دنبال تلاش نمی‌روم. شما مقداری که می‌توانی سعی کن. «وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ» (نجم/39) سعی خودت را بکن، حالا شد، شد، نشد! نشد! نگوییم تو بی‌عرضه بودی. تو بی‌هنر بودی. توان خودتان را کم نگذارید. هر چقدر می‌توانید تلاش کنید. قرآن می‌گوید: کاری که می‌کنید، حقش را انجام دهید. «وَجَاهِدُوا فِی اللَّـهِ حَقَّ جِهَادِهِ» (حج/78) «اتَّقُوا اللَّـهَ حَقَّ تُقَاتِهِ» (آل‌عمران/102) «یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلَاوَتِهِ» (بقره/121) یعنی کاری که می‌کنید نمره‌ی بیست باشد. حالا اگر نمی‌شود نمره‌ی بیست باشد، لااقل نمره‌ی هجده باشد. «فَاتَّقُوا اللَّـهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ» (تغابن/16) «وَأَعِدُّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم» (انفال/60) «فَاقْرَ‌ءُوا مَا تَیَسَّرَ‌ مِنَ الْقُرْ‌آنِ» (مزمل/20) یعنی کم نگذارید. در تلاش، تحصیل، پژوهش، تحقیق، کار، مشورت، شما کم نگذارید. اما گاهی وقت‌ها من کوتاهی نکرده‌ام، اما نشد، خوب نشد که نشد. به یک زرق و برق‌هایی خیره نشوید.
گاهی نگاه به ضعفا کنید. زن و شوهر در خانه نشسته‌اند، فلانی مبلمانش چه شد، ماشینش چه شد، خانه‌اش چه شد، چه شد، چه شد، چه شد! مرتب این‌ها را می‌گوید که شوهر را وادار کند برود از بانک‌ها وام بگیرد، وام می‌گیرد باید سود بدهد، سود که داد ورشکست می‌شود، بدهکار می‌شود. خانه ساخته است بفروشد، روی دستش می‌ماند، نشده است، ورشکست می‌شود. همدیگر را تحریک می‌کنند. به ضعفا نگاهی بکنیم. چقدر خانواده شهید داریم؟‌ جوان داد.
2- دوری از توقعات نابجا در ازدواج فرزندان
این پسر رفته است با موردی که مادرش راضی نیست ازدواج کرده است. حالا ادب اقتضاء می‌کند، حق مادر اقتضاء می‌کند که انسان ازدواجش را به مادر بگوید. حالا این پسر رفته و خودش یک زن انتخاب کرده است. پسر کار خوبی نکرده است. آقازاده‌ای که بدون مشورت با پدر و مادرش خودش انتخاب می‌کند، این نمک به حرامی کرده است. یعنی کار بدی کرده است. بیش از کار بد، بی‌ادبی کرده است، به والدینش احترام نگذاشته است. پسر را می‌گویم. اما اینطور هم نیست که حالا که بدون اجازه من رفتی با فلانی ازدواج کردی، یک: طلاق! دو: ‌از خانه بیرون برو! سه:... اصلاً این مادر کودتا می‌کند. خانم: مسلمان هستی یا نه؟ قرآن کتاب آسمانی ما هست یا نه؟ پیغمبر(ص) را قبول داری یا نه؟‌ چهارده معصوم(ع) را قبول داری یا نه؟ پیغمبر، خدا و چهارده معصوم می‌گویند پسر می‌تواند برود و داماد شود. ادب، اخلاق، وجدان اقتضاء‌ می‌کند، پسر با پدر و مادر مشورت کند، حالا اگر پسر بی‌ادبی و بی‌وجدانی کرد، می‌توانید از خانه بیرونش کنید؟‌ شما می‌توانید نفرینش کنید؟‌ ان‌شاء‌الله جنازه‌ات را برای من بیاورند. که چه؟ ‌چرا نفرین می‌کنی؟ آخر بدون اجازه من رفته است و ازدواج کرده است. خوب کار بدی کرده است. اما اگر هر کس کار بدی کرد. می‌شود نفرینش کرد؟‌ بعضی از ما مسلمانِ مسلمانِ مسلمانِ مسلمانِ نیستیم. می‌گویم من! من باید برای پسرم... من آرزو داشتم که این پسر وقتی داماد شد به من بگویند مادر داماد! من این یک پسر را داشتم. من دو تا پسر بیش‌تر نداشتم. بقیه‌ی پسرهایم با اجازه من بود. نمی‌دانم این یکی چرا با اجازه‌ی من نشد. همینطور یک چیزهایی را می‌بافیم. نزد خودمان با توقعمان یک بافته‌هایی را فکر می‌کنیم.
3- حکومت مرد در خانه، نه تحکّم و زورگویی
حالا که شوهر است، حق تحکم دارد؟ مرد در خانه حق تحکم ندارد. حق حکومت دارد. این آیه را بعضی‌ها بد معنا نکنند. من دیدم جوانی را با خانمش گرفتار شده بود، گفت: به خانمم می‌گویم آب بده، می‌گوید: خودت بردار بخور. مگر قرآن نمی‌گوید: «الرِّ‌جَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ» (نساء/34) نگفته است که زنان کلفت تو هستند. بله اگر زن آب به دست شوهرش بدهد، مهر این خانم در دل شوهرش بیش‌تر می‌شود. کار کار خوبی است، خانم آب بدهد، مرد آب بدهد، به خانمش! این لیوان آب را تعارف کنم، این کار خوبی است. اما اگر این کار را نکردیم، اینطور نیست که حالا بگوییم:‌ نه! ما با ایشان سازگار نیستیم. «الرِّ‌جَالُ قَوَّامُونَ» او باید کلفت من باشد. اینطور نیست.
آدمی که توقع دارد، خودش را می‌سوزاند و هر کس هم که با او باشد را می‌سوزاند. کسی که توقع اضافه دارد... ایشان عمره رفت، ولی با من خداحافظی نکرد. حجش در سرش بخورد. حاج خانم، اگر یک کسی با شما خداحافظی نکرد، می‌شود گفت که حجش در سرش بخورد؟ تو چه مسلمانی هستی؟ بعضی از زن‌های مذهبی را آدم نگاه می‌کند، خانواده‌ی مذهبی هستند، حرف‌هایی می‌زنند که هیچ کافری نمی‌زند. تسلیم باشیم. آن مقداری که خدا گفته است، انجام دهیم. حالا اگر خدا به یک کاری اجازه داد، دیگر شما کوتاه بیا. نگاهی به ضعفا بکنیم.
سابقه‌تان یادتان نرود. شما چقدر توقع دارید؟ دولت باید دبستان بسازد، برای گروهی نساخته است، برای شما دبیرستان ساخت، دانشگاه ساخت، حالا شما تحصیل‌کرده هستید. شما به دولت بدهکار هستید، یا از دولت طلبکار هستید؟ یک فوق لیسانس، یک دکتر، یک لیسانس وقتی از دولت توقع دارد، می‌گوید دولت برای ما ایجاد اشتغال کند. خوب! می‌گوییم:‌ چرا؟ می‌گوییم: آخر ما لیسانس هستیم. می‌گویم:‌ خوب دولت داده است و خورده‌اید و لیسانس شده‌اید. برای بعضی‌ها... ما وقتی شاه رفت، پنجاه درصد مردم ما تقریباً بی‌سواد بودند. حالا الحمدلله بعضی جاها تا نود و پنج شش درصد باسواد شده‌اند. نصف مردم بی‌سواد بودند. خوب این‌ها از روستا کم گذاشته‌اند و در شهر دانشگاه ساخته‌اند، شما لیسانس گرفته‌اید. پس دولت داده است خورده‌اید و لیسانس شده‌اید. حالا تو باید پس بدهی، یا باید باز هم بگیری؟ حالا چون من لیسانس هستم، باز هم بدهید بخورم. به گذشته‌های خودمان نگاه کنیم. یادمان می‌رود که زندگی‌مان چگونه بوده است.
خدا به پیغمبر می‌گوید: پیغمبر! یادت نرود. «أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَی» (ضحی/6) یادت می‌آید یتیم بودی؟‌ راه به جایی نداشتی، «فَآوَی» من به تو مأوی دادم. «وَوَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَىٰ» (ضحی/7) یادت می‌آید گیج بودی من به تو راهنمایی کردم؟ «وَوَجَدَکَ عَائِلًا فَأَغْنَىٰ» (ضحی/8) یادت می‌آید پول نداشتی من به تو پول دادم؟‌ گاهی انسان باید یادش باشد، توقعش کم می‌شود. زندگی ساده‌ی دیگران را ببیند، توقعش کم می‌شود. نگاهی به گذشته‌ها، نگاهی به سابقه‌ی خودمان...
بحثمان چیست؟ ‌بحثمان این است که چه کنیم که جلوی توقع را بگیریم. موضوع این است. درمان توقعات! یک، دو، سه، چهار تا هشت! به زندگی دیگران خیره نشویم. 
برای دیدن ادامه مطلب اینجا را کلیک کنید